یک روز شلوغ پلوغ
روز پنجشنبه 08.14 روزی بود که من و طنین جونم تولد باران جون دختر خاله نرگس دعوت بودیم ساعت 2 الی 4؛ همزمان تولد بردیا جون پسر خاله مهدیه دعوت بودیم برای نهار؛ بابایی توی بیمارستان بستری بود تا عمل کنه ساعت 11 الی 1 عمل طول میکشید ؛ و در اخر هم همه خانواده من برای نهار خونه خاله صغرا دعوت بودیم برای بازگشت سروش . حالا شما بگین من کدوم رو باید میرفتیم ؟؟ و از همه بدتر اینکه از صبح بارون و برف مدام میبارید و هوا به شدت سرد بود!!!! من تصمیم گرفتم که برم خونه خاله مهدیه و بابا نوید بیاد دنبالمون و بریم بیمارستان و برگشتنی یکسری هم به خاله نرگس بزنم که حداقل به 3 جا برسم ، اما بابا نوید نتونست زود بیاد اخه خیلی ترافیک بود و بعد از بی...
نویسنده :
مامان ندا
15:44